آخرین مطالب
امکانات وب
نورزتان فرخنده
برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 49
دار بزن خاطرات کسی را
که تو را دور زد..
حالم خوب است........
اما گذشته ام درد می کند......
برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 42
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
برای شیطنت های بی وقفه،بی خیالی هر روزه،
ناز و کرشمه ی من وآیینه
خنده های بلندو بی دلیل،
برای آن احساسات مهار نشدنی…
حالا اما…
دخترک حساس و نازک نارنجی درونم
چه بی روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 33
ســالــها بــعــدمن در کنار یک مرد زندگی میکنم ،مردی که اسمش تو شناسنامم ثبت شده و همسر من محسوب میشه،مردی که شاید من زنِ رویاهاش باشم اما ،اون هیچ وقت مرد رویاهای من نمیشه چون ،رویایی ترین کسی که روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 44
از ترحمتا مروت،از مدارا تا وفا ....هر چه را کردم طلب، دیدم ز عالم رفته است...
جدایی مانهیــچ یک از تشــریفــات آشــناییمــان را نــداشتفقــط تــو رفـــتــیو من سـعی کـــردمســـ ــنگ دل بــاشـــم روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 45
ﭘــﺮﻧــﺪﻩ ﮐـﻪ ﺑــﺎﺷـﯽ ...ﺍﻣـّــﺎ ﺁﺳــﻤـﺎﻥ ﻧــﺒﺎﺷـﺪ ...ﺣـــﺎﻝ ِﻣـــﺮﺍ ﻣـﯽ ﻓـﻬـﻤــﯽ ... روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 45
چیـزی نمی خـوآهَم جـز
یـکــ اتــآقِ تـآریک
یـکـ مـوسیقـی بی کَلآم
یـکـ فنجـآن قهـوه بـه تَلخـی زهـر
وَخـوآبی بـه آرآمی یـکــ مـَرگ هَمیشـگی
نوشته شده در پنجشنبه چهارم آبان ۱۳۹۶ساعت 21:3 توسط یک خاطره |
روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 68
در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک
در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنم
و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک میگویم
آغاز بودنت مبارک نوشته شده در جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:14 توسط یک خاطره | روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 43
می شود در همین لحظهاز راه برسی وجوری مرا در آغوش بگیریکه حتی عقربه ها همجرات نکننداز این لحظه عبور کنند؟؟؟و من به اندازه ی تمام روزهایکم بودنتتو را ببویم ودر این زمان متوقفسالها در آغوشت زندگی کنمبی ترس فردا ها... نوشته شده در چهارشنبه پنجم مهر ۱۳۹۶ساعت 5:40 توسط یک خاطره | روزگار غریب...برچسب : نویسنده : b-ebia2 بازدید : 46
بارونو از بچگی دوس داشتم
،همیشه وقتی میومد بدو بدو میدویدم زیرش بالا پایین میپریدم بزرگتر که شدم بعد اونهمه مشکلات بازم دوسش داشتم
ولی نه مث بچگی همیشه زیرش قدم میزدم سیگار میکشیدم باور داشتم میتونه ارومم کنه،چجوریش مهم نبود تو هر رده سنی یه جور باهاش عشقق میکردم
حالا بعد اینهمه سال توی زندگیم یه بارون اومده،بارونی که وقتی هست ارومم میکنه
زندگیمو قشنگ میکنه بارونی که وقتی میاد
نه به قدم زد روزگار غریب...برچسب : دلنوشته, نویسنده : b-ebia2 بازدید : 42